رند

  • ۰
  • ۰

"حافظ"


پنجشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۵۰ ب.ظ

سخن غیر مگو با من معشوقه پرست/ کز وی و جام میم نیست به کس پروایی

....

گر مسلمانی از این است که حافظ دارد/ آه اگر از پی امروز بود فردایی


"شاید یک روز بد شوم..."

پنجشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۱۶ ق.ظ

شاید یک روزی هم رسید که من خسته شدم

از این همه تفاوتم با مردم شهر...

شاید یک روز من هم زدم زیر گوش دنیا...

همانجایی که صدای طبل بی خیالی می دهد...!

روزها را تا ظهر خوابیدم و 

شب ها را به عیش گذراندم...


شاید یک روز من هم نوشتن را گذاشتم کنار و 

تواضع آموخته از قلم سر به زیرم را

ریختم در دهان غرورم...


شاید یک روز آنقدر فراموشم شد همه چیز که

یادم رفت خدایی "هست..."

بشوم کافر و ملحد

بی دین و لائیک...

عضو یکی از این هزاران جنبش های مدنی شدم و

فریاد زدم:"آزادی می خواهم...!"


شاید رفتم توی همین کافه هایی که

بوی دودش عجیب آزارم می دهد این روزها...

پایم را انداختم روی هم، سیگاری دود کردم و 

با دوستان مثل خودم...

فحش کشیدم به همه ی خوبی ها...

روی خون شهدا رژه ی روشنفکری رفتم و

بالا آوردم 

تمام آرمان خواهی هایم را...


شاید یک روز سوار ماشین خیلی قشنگم شدم و 

با صدای دانگ و دونگ ناشی از مستی ام، 

شدم راننده ی دخترک های کنار خیابان و 

بردمشان به آن مقصد معلوم...


اصلا شاید یک روز یکی از شماها را کشتم و بعد

رد شدم از روی جنازه ی به خون آغشته تان...


شاید همسرم را گرفتم زیر باد کتک و 

رفتم سراغ دخترکان ارزان قیمت تر از او...

که قیمتشان عدد است و نه احساس...


شاید دخترم را رها کردم که بی قید باشد و 

بچرخد با هر که دلش خواست و 

هر چند وقت یک بار

سقط کند در خیابان های شهر

جنین های حرامزاده اش را...


شاید مادر پیر و سالخورده ام را زیر پاهای نامردی ام

لگدمال کردم و پرتش کردم گوشه ی خانه ی سالمندان...


شاید یک روز...

شاید یک روز من هم خیلی بد شوم...


اگز به قدر لحظه ای "فقط" 

نگاه تو نباشد، محبوبم...

همه ی اینها خواهم شد و

...


+ شیطان "هست"، درست مثل خدا که "هست"... فراموشی او و دشمنی اش مصادف است با زمین خوردنی سخت... و همیشه از جایی به سراغت می آید که فکرش را نکرده ای...! 

+ اینها نصیحت نیست که، 24 ساله ها هنوز آنقدر پیر نشده اند که زبان نصیحت داشته باشند. این ها زبان حال دردهایی است که من امروز دارم و زبان سرزنش ندارم که هیچ کدامشان از خودم دور نیست... 

وشاید از "رگ گردن به من نزدیکترند..." به حکم اینکه هر چه که "هست"، اوست و اینها همه هست...

+ به جمله ی آخرم خرده نگیرید لطفا... اصلا نخوانیدش.


"قلب قلم"

پنجشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۰۲ ق.ظ

قلب قلمم درد می کند...

زمان زیادی است که از عشق ننوشته...

هر زمان لمسش می کنم، می پرسد:

پس تو را چه شد؟! 

چرا چنین خشک و ضمخت و بی حس شده ای انگار؟!


لبخندم را نثارش می کنم و نجوا کنان زیر گوشش می گویم: 

چشم، صبر کن؛ می نویسم...


و با چشمی که نگران است، خیره می مانم به جوهر رو به اتمامش... به انتظار اینکه دگر نباشد و نپرسد از من...

  • موافقین ۳ مخالفین ۰
  • ۹۳/۰۴/۱۹
  • مسیحا اشراقی

قلم


"انتظار"

چهارشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۳، ۰۱:۵۰ ق.ظ

عجیب داغ شده این روزها...
بازار از دل حرف زدن...
از خدا گفتن...
عجیب صدای آمدنت می آید مهدی...!
منتظرت نیستم...!
می ترسم تو بیایی و...
کساد کنی بازار حرف زدنمان را...!



"هفته نامه"

جمعه, ۲۰ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۲۴ ق.ظ

خب آماده ای...؟

بریم پست بعدی رو؟

چیه؟! مگه آدم قلم به دست ندیدی تا حالا! 

خیلی خب! باشه! اصلا نمی نویسم...!


نمی نویسم، اما...

یادت باشد؛

هفته ات آن قدر خوب نبود 

که امروز بیاید...

نیامد...!

کلاهت را باد برده انگار...!


+ از قول "اخرس"، که می گوید خسته نباشی سرنوشت، می گویم خسته نباشی پسرک... خسته نباشی...!

+ 27


"اندوه بزرگ"

جمعه, ۲۰ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۳۰ ق.ظ

خیلی با خودم جنگیدم که این شعرو نذارم... زمانی قریب به 24 ساعت... اما خب حیف است؛ حیف است نخوانیدش...

 

تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی..
اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی!

آه از نفس پاک تو و صبح نشابور
از چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی..

پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار
فیروزه و الماس به آفاق بپاشی!

ای باد سبک سار! مرا بگذر و بگذار!
هشدار! که آرامش ما را نخراشی..

هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم!
اندوه بزرگی ست چه باشی.. چه نباشی..

 

"علیرضا بدیع"

 

+ جناب اشرف زاده این شعرو با صدای خیلی نابی! خوندن. می تونید از "حوض فیروزه" که استارتش از همونجا بوده، دریافت کنید. و دریافت کنید...! 


  • عباس میکائیلی
  • ۰
  • ۰

این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.

  • عباس میکائیلی
  • ۰
  • ۰

این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.

  • عباس میکائیلی